روزهای بدون ناصر حجازی در سال 90 چطور گذشت؟
گذر
زمان چیزی را عوض نکرده است. هنوز باور نکرده ام که او رفته. شاید باورتان
نشود اما وقتی به من میگویند «خدا پدرت را بیامرزد» به فکر فرو میروم و
بعد متوجه میشوم که پدرم فوت کرده است. میدانید من معتقدم در ورزش ایران
هیچ کسی در حد ناصر حجازی نیست که بتوانیم با او قیاسش کنیم.
این
حرف را به خاطر اینکه او پدرم بوده نمی گویم. چهره او خاص و شخصیت او خاص
بود. این تنها نظر من نیست، وقتی واکنش مردم را نسبت به فوت او میبینم به
عمق علاقه مردم پی میبرم. باورش برای خود من هم سخت است اما مردم از
دورترین روستا?هایی که من حتی اسمشان را هم نشنیده ام نامه میفرستند یا
اینکه بعد از فوت او فیلم?هایی دریافت کردم که برای پدرم مجلس ختم گرفته
بودند. در نقاطی که من حتی روی نقشه هم نمی توانم پیدایشان کنم.
وقتی
موبایل پدرم را روشن میکنم اس ام اس پشت اس م اس میرسد که حتی من مجبور
میشوم اینباکس را روزی 3 بار خالی کنم؛ جالب تر اینکه حتی با او حرف
میزنند. مثلا برایش اس ام اس فرستاده بودند که الان من این کار را انجام
دادم، کاش بودی و میتوانستم برایت تعریف کنم! پیامک های عجیبی که باورش
برای خودم هم سخت است! همین بودن مردم در کنار من و خانواده م باعث شده که
نتوانم باور کنم که پدرم رفته.
در
قطعه نام آوران آقایی هست که وظیفه نگهبانی را بر عهده دارد. گاهی تماس
میگیرم تا مطمئن شوم شرایط خوب باشد؛ به من میگوید اصلا نگران نباش! در
تمام طول شبانه روز همیشه حداقل یک نفر سر مزار ناصر خان هست. تا به حال
نشده که کسی اینجا نباشد! من که در فوتبال هستم با قاطعیت میگویم که هیچ
کسی نیست تا این حد محبوب مردم باشد و این افتخاری است برای من.
خودت به عنوان پسر ناصر حجازی فکر میکنی چقدر توانسته?یی از حضور او در زندگی ات استفاده کنی و درس بگیری؟
روزها
ی آخر زندگی اش به من میگفت اگر میخواهی در فوتبال ایران موفق باشی هیچ
وقت نباید راهی که من رفتم را بروی! نباید حرف هایی که من زدم را بزنی! او
بارها به من گفت که در فوتبال ایران مسائل فنی هیچ تاثیری در موفق شدن
آدمها ندارند. باید با همه باشی! باج بدهی تا مورد تایید همه قرار بگیری. .
. خودش میگفت که من هیچ وقت زیر بار حرف زور نرفتم؛ حتی از پای هواپیما
برگشتم تا بگویم که زیر پای حرف زور نمی روم. حقیقت هم همین است که او
میگفت. متاسفانه در فوتبال ما کسی که پاک کار میکند، نمی تواند موفق شود.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/6/83954_480.jpg)
اگر دقت کرده
باشید عده یی از مربیان هستند که در هر شرایطی تیم دارند! حتی اگر فصل قبل
بدترین نتایج را گرفته باشند باز هم تیم دارند و در لیگ برتر هستند. شک
نکنید که یکی از دلایل ماندگاری پدرم در قلب مردم این بود که با هیچ کسی
نبود. برای همین بود که برخی آقایان سعی کردند او را از فوتبال محو کنند و
در حقیقت او مجبور شد به بنگلادش برود. هر وقت از آن دوره زندگی اش صحبت
میکرد، گریه اش میگرفت. خودش میگفت به خاطر اینکه زیر بار حرف زور
آقایان نرود، مجبور شد در بدترین شرایط زندگی کند.
همیشه
این سوال مطرح بود که چرا ناصر حجازی به بنگلادش رفت؟ او بهترین دروازه
بان ایران بود و میتوانست در کشورهای صاحب فوتبال و با امکانات فعالیت
کند. آیا این انتخاب به خاطر کارشکنی های مخالفانش بود؟
پدرم
خیلی تنها بود و هیچ ارتباطی با کسی نداشت. میگفت ابتدا که به بنگلادش
رفته بود مجبور شده بود در اتاق های تاریک با هزار جور حشره و سوسک و
مارمولک زندگی کند. البته وقتی همراه محمدان قهرمان شد تقریبا نصف کشور به
استقبالش رفتند و او را روی دست کیلومترها بردند. خدا برخلاف علاقه
بدخواهانش در داخل به او در غربت عزت هدیه داد.
یادم
میآید که حدودا 35 ساله بود که برای تمرین به جنگل های لویزان میرفت.
گاهی هم پیش میآمد که من با او میرفتم. همیشه میگفت من که جایی را برای
تمرین ندارم اما نباید میدان را خالی کنم. به هرحال به خاطر برخی اتفاقات
که بهتر است راجع به آنها حرفی نزنم رفت بنگلادش و در آنجا ماندنی شد.
بگذار
کمی از این فضا فاصله بگیریم. بعد از فوت ناصر خان به استقلال رفتی و قبول
کردی که روی نیمکت این تیم بنشینی؛ اتقاقی که برای خیلیها خوشحال کننده
بود. در این مدت هم مردم یادگار ناصرحجازی را نزدیک خود میدیدند و هم تو
غم از دست دادن پدرت را حداقل برای چند ساعت در روز فراموش میکردی. . .
زمانی
که پدرم بیمار شد، با تیم گسترش فولاد تبریز قرارداد داشتم. امسال هم به
من پیشنهاد دادند و حتی من قرارداد هم امضا کردم چون از شرایط کار در این
باشگاه خیلی راضی بودم. اما برایم سخت بود که با این شرایط به تبریز بروم.
خانواده ام تنها بودند و صحیح نبود که درست در شرایطی که از فوت پدرم خیلی
نمی گذشت از تهران بروم. گذشت تا اینکه آقای فتح الله زاده برای حضور در
استقلال اصرار کردند و من پذیرفتم. بعد از اینکه به استقلال آمدم برخورد
مردم و تک تک بازیکنان با من آنقدر خوب بود که در حال حاضر از انتخابی که
کردم راضی ام.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/6/83955_785.jpg)
به
دوران بازی ات برگردیم. تو پسر یک فوتبالیست معروف بودی و این میتوانست
برای مطرح شدنت کافی باشد اما قطعا به ضررت هم تمام شده؛ چرا که همیشه با
برچسب ناصر حجازی در زمین بازی کردی. خودت چطور فکر میکنی آیا اگر پسر
ناصر حجازی نبودی میتوانستی موفق?تر شوی؟
در
طول دوران بازی خیلی ضرر کردم. به خاطر همین مسائلی که میگویید. سال 76
بود که به استقلال آمدم و در اکثر بازی های لیگ در زمین حضور داشتم و البته
قهرمان هم شدیم. همه چیز خوب بود اما من بیشتر از همه بازیکنان در زمین
مورد توجه بودم خصوصا زمانی که تیم نتیجه نمی گرفت. یعنی 10 بازیکن کنار
اما همه میگفتند آتیلا! در صورتی که بعضی وقتها گل هایی که تیم میخورد
به من اصلا ربط نداشت. با همه این حرفها باید بگویم که خیلی دوران سختی را
پشت سر گذاشتم.
آتیلا حجازی دوست داشت یک هافبک دفاعی جنگنده باشد، یعنی چیزی کاملا متفاوت از شخصیتی که در خارج از زمین بازی داری. . . !
نشد
و قسمت ما هم همین بود! اما واقعا دوران سختی را پشت سر گذاشتم. همیشه
باید در سطح بالا میبودم و کوچک ترین اشتباه باعث میشد که من توبیخ شوم!
در صورتی که شاید بازیکن بغل دستی من خیلی ضعیف بازی میکرد اما کسی با او
کاری نداشت، روزنامهها هم مینوشتند فقط آتیلا! ولی جالب تر این بود که
پدرم با من هیچ تعارفی نداشت؛ هفته هایی که خوب تمرین میکردم مطمئن بودم
که در ترکیب اصلی تیم خواهم بود اما هفته هایی که در حد انتظار نبودم بیرون
گذاشته میشدم. اخلاقش اینطور نبود که به خاطر من کاری را انجام بدهد و
همیشه میگفت آبرویم از دل تو مهم تر است!
تا به حال شده بود که پدرت از دستت عصبانی شود و بگوید چرا بهتر بازی نکردی؟
بعد
از هر بازی ما در خانه کنفرانس مطبوعاتی داشتیم! باور نمی کنید موقع هایی
که بد بازی میکردم نمی دانستم چطوری و با چه رویی برگردم خانه! در طول راه
آنقدر فکر میکردم که چه کار کنم و چه بگویم، سرم درد میگرفت! میدانید
هیچ وقت حرفی به من نمی زد، فقط نگاهم میکرد و همان نگاه برایم کافی بود!
هنوز که هنوز است بازیکنان استقلال به من میگویند پدرت هیچ وقت حرف نمی
زد، فقط نگاه میکرد! نگاهی که از هزار حرف بدتر بود! جذبه خاصی داشت و من
همیشه از او میترسیدم.
پس خیلی هم دوست نداشتی که ناصرخان هم پدرت باشد و هم مربی ات؟
برای
همین حرفها بود که دوست نداشتم اما از اینکه چنین فردی مربی ام بود
خوشحال بودم. زمانی هم که از استقلال جدا شدم و به ذوب آهن اصفهان رفتم
متاسفانه سه هفته بیشتر نتوانستم بازی کنم و کل فصل را به خاطر شکستگی پایم
از دست دادم. بعد از آن هم به صبا باتری رفتم و خوشبختانه موفق شدیم
قهرمان فصل شویم. بعد از بازی در این تیم تصمیم اشتباهی گرفتم و به اتریش
رفتم. نمی گویم که اتریش خوب نبود یا برای من فایده یی نداشت اما رفتنم
باعث شد از فضای فوتبال ایران فاصله بگیرم که این اصلا خوب نبود.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/6/83956_594.jpg)
بعد از
برگشتنم به ایران از سوی استقلال کیش که تیم تازه تاسیسی بود، دعوت شدم که
باز هم مچ پایم شکست و کلا فوتبال را گذاشتم کنار! از آنجایی هم که به
مربیگری علاقه داشتم سعی کردم در این راه قدم بردارم. در کلاس های مختلف
مربیگری شرکت کردم. سال 86، زمانی که فیروز کریمی به استقلال آمد به من
پیشنهاد داد که به عنوان دستیارش به این تیم بروم.
یک
سوالی میپرسم و میخواهم منطقی جواب بدهی؛ در مورد بازی استقلال و سایپا
است. بازی یی که گفته شد بازیکنان تیم کم گذاشتند و قصدشان رفتن ناصر حجازی
بود؛ این اتفاقی است که در فوتبال ایران میافتد؟
حقیقت
این است که من آن روز به همراه تیم نرفتم و بازی را از تلویزیون تماشا
کردم. به هر حال پدرم بعد از بازی حرف هایی را مطرح کرد که خیلی دور از ذهن
نیست؛ چرا که هنوز هم پیش میآید چند بازیکن برای خراب کردن مربی یا
بازیکن دیگر تصمیم میگیرند بازی واقعی شان را انجام ندهند و همان سال بعد
از اینکه پدرم از تیم رفت و فیروز کریمی جایگزین شد، خودم دیدم که چنین
اتفاقاتی حتی در زمان حضور فیروز خان هم افتاد.
این بی معرفتی
بازیکن را نشان میدهد. ممکن است این اتفاقات کم باشد اما میافتد و
متاسفانه مربی در تیررس است. مثلا میگویند مربی را عوض کنیم تا به
بازیکنها شوک وارد شود، خب چرا برای شوک به تیم، بازیکن را اخراج نمی
کنند؟! نمی شود که یک تیم با 4 مربی نتیجه نگیرد. مثلا همین پرسپولیس
امسال؛ من اول فصل به همه گفتم که امکان ندارد نتیجه بگیرد، حتی اگر حمید
استیلی را عوض کنند. به نظر من مشکل همیشه مربی نیست.
به نظر من ناصر حجازی سال 86 نباید هدایت استقلال را قبول میکرد، موافقی؟
این
حرفی است که خودم همیشه به او میگفتم. روزی که به من گفت استقلال به من
پیشنهاد مربیگری داده به او گفتم قبول نکن. بودن در استقلال نیاز دارد که
جدا از مسائل فنی باند بازی هم بلد باشی. به او گفتم تو نمی توانی با شرایط
فعلی فوتبال ایران موفق شوی، تو نمی توانی با بازیکنانت نزدیک شوی، نمی
توانی به تماشاگران خط بدهی برای همین هم موفق نمی?شوی. . . به من گفت که
در زمین حرف هایم را میزنم در صورتی که واقعیت این است که مسائل فنی در
تیم های بزرگی چون استقلال خیلی مهم نیست. درست هم همان اتفاقی افتاد که من
پیش بینی میکردم. از هفته دوم یا سوم بود که روزنامهها تیتر میزدند
ناصر حجازی نتیجه نمی گیرد؛ ناصر حجازی برکنار میشود، همین اتفاقات تمرکز
کادر فنی و بازیکنان را بهم ریخت. یادم میآید که اغلب بازیکنان مطرح از
تیم رفته بودند و پدرم تعدادی از بازیکنان جدید را به تیم آورده بود و به
زمان نیاز داشت. هر چه به او گفتم استعفا بده قبول نکرد و گفت من استقلال
را خیلی دوست دارم.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/6/83957_608.jpg)
به
نظر میرسید تعدادی از بازیکنانی که در آن فصل به استقلال دعوت شدند،
سلیقه ناصر حجازی نبودند و شاید به تیم تحمیل شده بودند. بازیکنانی مثل
اصغر نادعلی، سان جان و. . .
ببینید
در آن سال افرادی مثل پژمان منتظری و آرش برهانی هم به استقلال آمدند.
بازیکنانی که بعد از آن فصل مطرح شدند و تا به امروز هم فیکس بازی کردند.
در آن مقطع فرصت برای هماهنگی بازیکنان نبود. من احساس میکنم که گروهی
میخواستند ناصر حجازی برود. زمان پدر من تیم سیزدهم جدول را به او دادند و
زمانی هم که از استقلال رفت و جای او فیروز کریمی آمد تیم ششم شده بود.
این نتیجه بدی نبود که بخواهند او را برکنار کنند. به نظر من جریان برکنار
کردنش جریان خاصی بود.
یک
اتفاق جالبی که در آن سال برای پدرم افتاد بازی استقلال با پیکان بود.
بازی یی که استقلال 2 بر یک جلو بود اما یک دفعه دو گل خورد و 3 بر 2 باخت.
همه منتظر بودند پدرم توسط تماشاگران توبیخ شود اما در کمال ناباوری همه
تماشاگران شروع به تشویق او کردند؛ خودش هم باورش نمی شد که هواداران حتی
در این شرایط او را تشویق کنند. من هنوز فیلم?هایش را دارم که حتی تا دم در
هتل هم او را همراهی کردند.
یادم هست طالب لو در آن بازی گل?های بدی خورد.
او دروازه بان خوبی بود اما دوران افتش دوران پدر من بود! آرش برهانی هم در آن فصل یک گل نزن تمام عیار شده بود!
حالا میخواهی به وصیت پدرتت گوش کنی و فقط نگاه فوتبالی داشته باشی یا اینکه تو هم وارد جریانات خارج فوتبال میشوی؟
اگر
آن راهی که پدرم ادامه داد را بروم شک نکنید که شانس موفقیتم زیر 20 درصد
خواهد بود. شاید یک یا دو مورد بوده?اند که افراد سالمی هستند و تیم?شان هم
نتیجه گرفته اما مابقی اینطور نیستند و خیلی کم پیدا میشود افراد سالمی
باشند و نتیجه هم بگیرند.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/6/83958_432.jpg)
راستش فکر نمی کردم خانه یی که پدرت از مشکلات در ساخت آن صحبت میکرد تا این اندازه شیک و مدرن باشد
شما
لطف دارید اما خیلی هم شیک نیست! پدرم بیشتر از 40 سال در فوتبال بود و
همیشه هم در سطح اول آن فعالیت کرده است اما زمانی که فوت کرد هیچ چیز
نداشت! کل دارایی ناصر حجازی یک ماشین هیوندای سوناتای 35 میلیونی بود و
دیگر هیچ! جالب است که هیچ کسی باور نمی کند که او چیزی نداشت. اگرهم
توانست این خانه را بسازد به خاطر پول هایی بود که از بنگلادش برای مادرم
میفرستاد. ما کوچه پایینی اینجا زندگی میکردیم. پدرم وقتی رفت بنگلادش
بعد از 2 سال توانست پول برای ما بفرستند. مادرم عقل کرد و رفت یک خانه
دیگر خرید! سال بعد بار دیگر برایمان پول فرستاد و مادرم آن خانه را فروخت و
همین زمین که یک خانه ویلایی قدیمی داشت را خرید.
کم کم و با گذشت
زمان توانست کمی پول جمع کند؛ (این کمی که میگویم در حد بیست میلیون
تومان است! ) و اینجا را بسازد. مثلا سال 86 با استقلال 110 میلیون تومان
قرارداد بست. چند سال پیش که فکر ساختن خانه به سرمان زد ما لنگ 40 میلیون
تومان بودیم! به او گفتیم که وام بگیرد اما قبول نمی کرد و میگفت من زیر
بار قرض نمی روم. با هر مکافاتی که بود راضی اش کردیم و بالاخره از بانک
وام گرفتیم تا توانستیم اینجا را بسازیم. ناصر حجازی پول زیادی از فوتبال
ایران نگرفت. خیلیها هستند در فوتبال دنبال پول هستند و به راحتی هم هر 2
سال یکبار تیمشان را عوض میکنند و البته قهرمان هم میشوند! برای همین است
که نمی توانیم بگوییم مربیان بدی هستند چرا که تیمشان نتیجه میگیرد اما
سالم کار نمی کنند و همه هم این را میدانند.
خیلیها معتقدند که امیر قلعه نویی را ناصر حجازی مربی کرد.
درست
است. همان سالی که میخواست بازی را کنار بگذارد پدرم به او گفت بیا و
دستیار من باش. از همان سال هم به عنوان کمک مربی مشغول شد.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/6/83959_172.jpg)
بعضی معتقدند لمپنیسم در بین مربیان فوتبال اپیدمی شده است.
بله
شاید برخیها در فوتبال نتیجه بگیرند اما اخلاق را میبازند. باید بگویم
که مردم ما فقط به دنبال بردن در زمین بازی نیستند. مردم به من ثابت کرده
اند که جز قهرمانی به دنبال آزادگی هم هستند. این خیلی مهم است که یک
اسطوره همیشه اخلاق مدار باشد و سالم زندگی کند. مردم ما به این مسائل خیلی
اهمیت میدهند و این ویژگی هاست که ماندگارمی شود.
اصغر حاجیلو بعد از فوت ناصر حجازی با ما مصاحبه کرد، او از بلاهایی میگفت که به سر او در فوتبال ایران آوردند.
بله،
شما فکر کنید ورزشکاری در بهترین سنش ( 29 سالگی ) کنار گذاشته شود. دیگر
کاری نمی تواند بکند و مجبور میشود که به کشوری مثل بنگلادش برود. برایم
تعریف میکرد که زمانی که به هندوستان رفتم آنقدر لاغر بودم که بعضی از
دانشجویان ایرانی که در آنجا بودند فکر کردند من معتاد شده ام. یادم میآید
که یک پیکان داشتیم؛ زمانی که میخواست به هندوستان برود آن را فروختیم که
بعد از تبدیل کردنش 600 دلار شد. 200 دلار آن را برداشت و از ایران رفت
هندوستان. هیچ کسی باورش نمی شود. به هر حال خواست خدا بود که به یکی دیگر
معرفی شود و به بنگلادش برود. بعد تیمش 5 سال پشت سر هم نتیجه بگیرد و به
آسیا برود! همیشه میگفت خدا اگر بخواهد به کسی عزت بدهد در بدترین جای
دنیا هم دست او را میگیرد.
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/6/83960_784.jpg)
به
نظر من و با توجه به فرهنگ جامعه ما، همیشه به ناصر حجازی حسادت میشد. او
ورزشکار خوش تیپی بود که زبان انگلیسی بلد بود و فوتبال را به خوبی
میفهمید و از همه مهم تر اینکه همیشه بین مردم محبوب بود. شاید بخشی از
مصائب او به حسادت های برخی افراد مربوط میشد. . .
متاسفانه
این فرهنگ بین ما وجود دارد. میگوییم اگر من موفق نشدم فلانی هم نباید
موفق شود. متاسفانه این مسائل هست و همیشه در کنار افراد موفق چنین نفراتی
هم وجود دارند.
حالا
با علم بر این شرایط تو میخواهی در ایران بمانی و در این فوتبال فعالیت
کنی، یا اینکه ممکن است یک روزی آتیلا چمدان هایش را ببندد و برود؟
آینده
را که کسی ندیده است. اما من مربیگری را خیلی دوست دارم و در حال حاضر
تجربه جمع میکنم. همیشه دنبال یاد گرفتن هستم و معتقدم این نکتهها کم کم
جمع میشوند. من میمانم و میجنگم؛ هرچند که من خیلی از کارها را نمی
توانم انجام بدهم.
چند
سالی است که اتفاقات تازه در فدراسیون فوتبال میافتد؛ اتفاقاتی که رهبری
آنها به دست عزیز محمدی و علیپور است و معتقدند که با جدیت تمام با فساد
مبارزه میکنند.
این
را با قاطعیت میگویم؛ هیچ مبارزه یی در فوتبال ایران با فساد انجام نشده
است. خیلی از آدمها خلاف میکنند و همه هم میدانند اما هیچ وقت با آنها
مبارزه نشده و هنوز هم در ورزش حضور دارند. از کشتی میروند به والیبال یا
از گلف به کاراته! این چه جور مبارزه یی است؟ این افراد همیشه هستند و هیچ
وقت هم وضع درست نمی شود. به نظر من ما فوتبال نداریم. وقتی تیم الاتفاق
برای بازی با استقلال به تهران آمد من واقعا خجالت کشیدم. پیش خودم گفتم
خدایا این چه فوتبالی است که ما به آن دلخوش کرده ایم؟!
![](http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1391/3/6/83961_379.jpg)
این از وضع
فساد، این از وضع استادیوم! بیش از 35 سال است که استادیوم آزادی ساخته شده
اما هیچ بازسازی در آن صورت نگرفته است. عربها که میخواستند از رختکن به
زمین بروند حتی نمی توانستند راه بروند! تمام موزاییکها شکسته اند. لبه
های سکوها شکسته و از سقف آب چکه میکند. با این اوصاف ما حتی نباید یک
سهمیه هم در لیگ قهرمانان آسیا داشته باشیم چه برسد به 4تا! یک استادیوم
خانگی در قطر یا بحرین را ببینید؛ آنقدر تمیز و مرتب است که دلتان نمی
خواهد از رختکن بیرون بیایید. تیم های خیلی معمولی حداقل 3 تا 4 زمین دارند
اما یک تیم بزرگی مثل استقلال حتی یک زمین هم برای تمرین ندارد! تا یک ذره
باران میبارد روی زمین دستگردی را میکشند و میگویند امروز حق تمرین
ندارید.
حالا جالب است که با این فقری که در امکانات سخت افزاری داریم، سالی چند صد میلیون به بازیکنان میدهند.
اگر
من باشم میگویم که فوتبال در ایران به مدت 5 سال تعطیل شود. بعد از این 5
سال تیمی میتواند شرکت کند که بهترین امکانات را داشته باشد. باورتان نمی
شود در طول لیگ به شهر هایی که میرویم آنقدر استادیومها بد ساخته شده
اند که احساس میکنیم وارد غسالخانه شده ایم. کاملا واضح است که تمام این
استادیومها را یک پیمانکار ساخته چرا که آنقدر زشت هستند که آدم رغبت نمی
کند لحظه یی در آن باشد.
ما یکی از کشور های ثروتمند دنیا هستیم که
متاسفانه هیچ امکاناتی نداریم. بعد میگوییم ما یکی از قدرت های آسیایی
هستیم! کدام قدرت؟! ما به جای اینکه شرایط را درست کنیم، میرویم یک مربی 7
میلیاردی میآوریم و انتظار داریم معجزه کند. من اگر جای AFC بودم هیچ
سهمیه یی به ایران نمی دادم. هر چه استادیوم ساخته اند چند صد کیلومتر از
شهر دور است. من فکر میکنم برخلاف تمام کشورهای دنیا که همه به دنبال جذب
تماشاگر هستند، ما به دنبال دفع آنها هستیم!
بدسلیقگی هم میشود مثل برگزار کردن فینال جام حذفی در شیراز.
تحت
هیچ شرایطی آن زمین استاندارد نیست؛ شما یک بازی فجر را بیاورید که
بازیکنان شان در زمین 5 پاس پشت سر هم به هم بدهند. ما در حافظیه یک رختکنی
دیدیم که 20 متر بیشتر نبود که در این فضا 30 نفر باید قرار میگرفتند.
چند تا کابینت به دیوار زده بودند، در یکی شان را باز کردیم که افتاد زمین!
شانس آوردیم که روی پای بازیکنانمان نیفتاد. نه دوش داشت نه سیستم
گرمایشی! با شلنگ خودمان را شستیم!
اگر صحبت خاصی مانده آماده شنیدن هستیم؟
نه فقط تبریک سال نو به خوانندگان روزنامه اعتماد و به این امید که فضایی فراهم شود که بتوانیم بیشتر به هم اعتماد کنیم