تعداد بازدید 159
|
نویسنده |
پیام |
roya
![](/weblog/file/forum/temp01/member.png)
ارسالها : 8
عضویت: 22 /4 /1391
|
ساده ازم برید و رفت..
اون چقدر ساده ازم برید و رفت وانمود كرد كه منو ندید و رفت همه گفتن اون ازت بیخبره به خدا گریههامو شنید و رفت رخصت بده که بشکنم غرورمو به پای تو... فرصت بده که جون بدم به حرمت صدای تو... مهلت بده تو شهر تو دوباره دربدر بشم... از اشتعال بوسههات یه تل خاکستر بشم... بزار که رنگ گونههات منو به مسلخ بکشه... بختک سرد بی کسی از رو دریچه رد بشه... با رخصت نگاه تو البرز و از جا میکنم... رو خواب شب خط میکشم به قلب فردا میزنم... نمیزارم دست نسیم به گرد عطرت برسه... برای از طرح رد شدن فکر نوازشت بسه... بودن تو غنیمته حتی برای یه نفس.... نزار که بی تو کم بشم تو ازدحام این قفس... فرصت بده کنار تو به خواب گل پا بزارم... جراحت هجرتت و پشت سرم جا بزارم... کمی کنار من بمون فرصتمون خیلی کمه... بدون همراهی تو شکستنم دم به دمه..
امضای کاربر : خدایا!
تقدیرم را زیبا بنویس...کمک کن آنچه را که تو زود میخواهی من دیر نخواهم.. و آنچه را که تو دیر میخواهی من زود نخواهم...!
|
|
پنجشنبه 22 تیر 1391 - 18:18 |
|
تشکر شده: |
|
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.